عاشقی و نگاه عاشقانه یک مدل زیستن است
تاریخ انتشار: ۲۱ دی ۱۴۰۱ | کد خبر: ۳۶۸۱۷۰۴۰
خبرگزاری مهر- فرهنگ و اندیشه - هانیه علینژاد: احتمالا کتابهای زیادی را در دسته عاشقانه و جنگ خواندهاید. چند سالی بعد از دفاع مقدس در ایران نیز، عاشقانههای از این دست نگارش شدهاند که در دهه اخیر تعداد این کتابها بیشتر از پیش شده است. شاید همین تعدد آثار موجب شده است که درگیر تکرار شوند و یا با روایتهای سطحی روبرو باشیم.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
جلد اول «اینک شوکران» روایت زندگی عاشقانه جانباز شهید منوچهر مدق و فرشته ملکی ملکی است که از پرطرفدارترین جلدهای این مجموعه است و قصه عشق منوچهر و فرشته از زمان انتشار تا کنون مورد توجه ویژه مخاطبین و رسانهها قرار گرفته است.
اینعشق آسمانی بهانهای شد پس از سالها از چاپ اول اینکتاب، با نویسندهاش گفتگو کنیم.
مشروح متن اینگفتگو در ادامه میآید؛
* خانم برادران کتاب « اینک شوکران؛ شهید منوچهر مدق» جزو اولین کتابهایی است که روایت همسران شهداست. از آن زمان تا کنون کتابهای زیادی در این حوزه نگارش شدهاند. سیر تحولی این حوزه را چگونه میبینید؟
با گذشت زمان مسلما باید تغییراتی به وجود آمده باشد. آن قدری که کتابهای این حیطه را مطالعه کردهام، که شاید کافی نباشد، متاسفانه تغییر خاصی مشاهده نکردهام.
* نگارش این نوع کتاب در آن زمان که بخش عاطفی زندگی شهدا را دربرمیگیرد و هم این که باید مستند باشد، چه چالشهایی برای شما داشت؟
جلب اعتماد گام نخست بود. بعد از اینکه اتفاق افتاد، باید همدل میشدم و رابطه انسانی شکل میگرفت. حالا وقت آن بود که بشنوم، ببینم و خوب درک کنم. درک کسی که با ارزشهایی فرای درک من زیسته ، انتخاب ویژهای کرده و حالا عزیزش، نیمه وجودش را که در همه چیز با او شریک بوده از دست داده ساده نبود.
شاید بشود گفت این بزرگترین چالش مریم برادران با فرشته ملکی بوده است. تنها راهش را در این یافتم که خودم را کنار بزنم. من به فرشته ملکی نزدیک میشدم تا موقعیتش را درک کنم تا حس او را حس کنم و دردش را بچشم همانگونه که بود.
در نهایت باید درکم را در قالبی مناسب برای دیگران روایت میکردم. استفاده از ظرفیتهای ادبیات و تعهد به واقعیت توأمان شاید کار سختی باشد. منِ نویسنده قرار نیست گزارشگر واقعیت باشم. اما اگر دریافتم را به زبانی بایسته و در قالبی شایسته روایت کنم که باورپذیری عنصر اصلی آن است، احتمالا به نتیجه نزدیک شدهام.
* ملاحظات و یا محدودیتی هم برای این روایت اعمال شد؟
از طرف خانواده ملاحظهای نبود. سیاست انتشارات بر این بود که با توجه به شرایط مخاطبان که شاید خیلی کتابخوان نباشند، حجم کتابها کم باشد. من کوتاهنویس هستم. در این کار هم برایم مهم بود برشی معنادار از یک زندگی را انتخاب کنم و بنویسم. بنابراین چارچوبی تعریف کردم و خاطرات را در یک سیر با فراز و فرودی که خواننده را همراه کند روایت کردم. در واقع خواستم در یک قاب کوچک و جذاب این زندگی عاشقانه را به گونه ای روایت کنم که اگر مخاطبی را همراه کرد، خودش جستجوگر شود تا بیشتر بشناسند.
جلدهای قدیم و جدید «اینک شوکران ۱»
* نقطه اوج این زندگی و عشقی که از آن یاد میکنید مابین این زوج کجاست؟
از نظر من ایثارشان؛ هر دو نفرشان، منوچهر و فرشته، خودبین نیستند و «دیگری» برایشان ارزشمند است. حتی میبینیم در زندگی خود و خانوادهشان را به خاطر کشور و مردم کنار میگذارند و لذتهای شخصی را نادیده میگیرند. خود فرشته میگوید «آن کسی عاشقتر است که بیشتر میبخشد.» به نظر من این در تمام زندگیشان کاملا بروز و ظهور دارد و اثرش را در انتخابهایشان میشود دید.
* ترکیب عشق و جنگ پر کششترین و از داستانیترین ترکیبها در جهان است که کتابهای زیادی هم در این حوزه نوشته شدهاند. کتاب شما نیز با همین محوریت است، دیدگاه شما به عشق و جنگ چیست؟
افرادی که برههای از زیستشان با بحرانی مانند جنگ همراه هستند، چون احساس میکنند زمان کوتاه است و مدام با مرگ مواجه هستند زاویه نگاهشان به زندگی به گونه دیگری است و همین امر در کیفیت زندگیشان اثر میگذارد. دوریهای طاقت فرسایی میکشند و همین باعث میشود زمانهای کوتاهی را که کنار هم هستند به بهترین شکل بگذرانند. مواجهه با مرگ اساسا جهانبینی متفاوتی ایجاد می کند و در این زندگیها ما میتوانیم برشی از این امر را ببینیم؛ این که آنها با درک واقعیت کوتاه بودن زندگی قدر زندگی را جور دیگری میدانند و هر لحظهاش را با عاشقی سپری میکنند.
* به نظر شما شکافی که بین عشق امروزی و عشقی که در کتاب میبینیم و شما میگویید نشات گرفته از ایثار است، بهخاطر چیست؟
اکنون مردم میبینند که هرکسی به دنبال منافع خود است، انگار خیر عمومی گم شده و ارزش مشترکی وجود ندارد که آدمها بخواهند برای آن جانشان را فدا کنند. وقتی این ارزشها کمرنگ میشود منافع شخصی ما بر منافع جمعیمان غلبه میکند، عشقهایمان هم رنگ دیگری میگیردآدم امروز، با آدم دیروز فرقهایی دارد. شاید شرایط زمانه نیز بیتاثیر نباشد. تصور کنید ما در زمان جنگ به گونهای بودیم که کل جامعه بحران را با تمام وجودش درک میکرد و هرکس سعی داشت با احساس مسئولیت اجتماعی خدمتی ارائه دهد و انگار فرصتی نداشت به سمت خودبینی و مادیات گرایش پیدا کند. جامعه میدید هرلحظه چیزهایی عزیز از دست میدهد و برای همین آن چیزی که دارد قدرش را به گونه دیگری میدانست. در اینطور مواقع،همه حس مشترک دارند مانند همین حس بحران و از دست دادن. آن زمانه اقتضائات طبیعی خودش را داشت.
در دنیای امروز امنیت نسبی داریم و به علاوه ارزشهای جاری در جامعه تغییر کرده است. اکنون مردم میبینند که هرکسی دنبال منافع خود است، انگار خیر عمومی گم شده و ارزش مشترکی وجود ندارد که آدمها بخواهند برای آن جانشان را فدا کنند. وقتی این ارزشها کمرنگ میشود منافع شخصی ما بر منافع جمعیمان غلبه میکند، عشقهایمان هم رنگ دیگری میگیرد. عاشقی و نگاه عاشقانه یک مدل زیستن است که به هدف و آرمان اجتماعی گره میخورد. اگر جامعهای ارزشهای اصیلش را حفظ کند و به آرمان مشترک پایبند بماند، عشق و عاشقی اصیل در همه دورههای زندگی وجود خواهد داشت. هرچقدر این امر کمرنگ شود و انسانها به سمت منیت حرکت کنند به طور طبیعی نتیجهاش میشود چیزی که امروز میبینیم.
* در کتاب یکروایت زنانه وجود دارد اما بعد عاطفی و احساسی بر بعد واقعگرایانه غلبه نکرده است و هردو همزمان در متن وجود دارد. چگونه به این کنترل رسیدید؟
شاید چون اینطور نبوده که قلمم را رها کرده باشم تا احساساتی بنویسد. وقتی در چارچوب روایت قرار بگیریم و آنچه راوی نقل می کند را به درستی درک کنیم و در عین حال پایبند به اصول نگارش و ادبیات بمانیم آن اتفاقی که باید بیافتد، میافتد. احساسات با درک آن و نوشتن مبتنی بر عواطف دو چیز است.
* با توجه به اقتباسهایی که از کتاب گرفته شد، نسبت نویسنده و اثر بعد از انتشار کتاب چگونه است؟
در امر کتاب و نشر ما بیاخلاق هستیم. نویسنده بعد از انتشار کتاب نادیده گرفته میشود. در بحث ترجمه، اقتباس و نشر مشکلهای اساسی وجود دارد. در جهان وقتی کاری بر اساس کتابی صورت می گیرد با افتخار از آن کتاب یاد میکنند. متاسفانه در ایران کتابی که از آن اقتباس میشود، گاهی پنهان میشود یا نادیدهاش می گیرند. حتی ناشر کتاب را که چاپ میکند پس از انتشار، گویا نویسنده دیگر محلی از اعراب ندارد و هر بلایی که بخواهد سر کتاب میآورد. ما بحثی در تالیف داریم تحت عنوان مرگ مولف که مفهوم دیگری دارد، اما در ایران گویا مرگ مولف کتاب پس از نشر قطعی است!
کد خبر 5672570منبع: مهر
کلیدواژه: مریم برادران انتشارات روایت فتح کتاب و کتابخوانی شهید منوچهر مدق ادبیات دفاع مقدس معرفی کتاب کتاب و کتابخوانی جانفدا نشر صاد کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان دفاع مقدس قاسم سلیمانی جشنواره قصه گویی سازمان اسناد و کتابخانه ملی ایران تازه های نشر موسسه خانه کتاب و ادبیات ایران جشنواره شعر فجر سازمان تبلیغات اسلامی هفدهمین جشنواره شعر فجر اینک شوکران کتاب ها ارزش ها
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.mehrnews.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «مهر» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۶۸۱۷۰۴۰ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
عرضه روایت ترس سربازرس مگره در بازار نشر
به گزارش خبرنگار مهر، رمان پلیسی «مگره میترسد» نوشته ژرژ سیمنون بهتازگی با ترجمه عباس آگاهی توسط انتشارات جهان کتاب منتشر و راهی بازار نشر شده است. اینکتاب صدوهجدهمینعنوان مجموعه پلیسی نقاب است که اینناشر منتشر میکند.
سربازرس ژول مگره یکی از شخصیتهای مهم ادبیات پلیسی فرانسویزبان است که ژرژ سیمنون نویسنده بلژیکی خلقش کرده و ترجمه داستانهایش توسط عباس آگاهی در مجموعه پلیسی نقاب چاپ میشود.
پیش از اینکتاب، رمانهای «دلواپسیهای مگره»، «مگره از خود دفاع میکند»، «تردید مگره»، «شکیبایی مگره»، «مگره و سایه پشت پنجره»، «سفر مگره»، «دوست مادام مگره»، «مگره در کافه لیبرتی»، «ناکامی مگره»، «مگره دام میگسترد»، «مگره و جسد بیسر»، «مگره و زن بلندبالا»، «مگره و آقای شارل»، «بندرگاه مه آلود»، «پییر لتونی»، «مگره در اتاق اجاره ای»، «مگره و مرد روی نیمکت»، «مگره و شبح»، «مگره نزد فلاماندها»، «مگره سرگرم میشود»، «تعطیلات مگره»، «دوست کودکی مگره»، «مگره و مرد مرده»، «مگره و خبرچین»، «مگره و بانوی سالخورده»، «مگره و جنایتکار» «مگره و جان یک مرد»، «لونیون و گانگسترها»، «سربازرس مگره و دیوانه بِرژِراک»، «سربازرس مگره در شب چهارراه»، «مگره و مرد بیخانمان»، «سربازرس مگره در کافه دوپولی»، «مگره»، «سربازرس مگره در قضیه سَنفیاکْر» و «مگره و مردمان محترم» از آثار ژرژ سیمنون، در قالب مجموعهنقاب با محوریت شخصیت سربازرس مگره چاپ شدهاند.
در رمان «مگره میترسد» سربازرس در حال بازگشت از کنگره پلیس بینالملل در بوردو است که با دعوت دوست قدیمیاش قاضی بازپرس شابو، به شهر کوچک فونتنه لو کنت میرود. به محض پیادهشدن سربازرس از قطار و ورودش به شهر، اینخبر به او میرسد که طی ۳ روز ۲ قتل در شهر رخ داده و یکمرد اشرافزاده و یکبیوه سالخورده هر دو به یکشکل و با یکوسیله به قتل رسیدهاند. مرد مقتول با هزینه شوهرخواهرش زندگی میکرده و زن پیر هم در گذشته ماما بوده است.
سربازرس که درگیر معمای اینقتلها شده، در شهر فونتنه لو کنت ماندگار میشود و طی روزهای ماندنش در شهر، قتل سوم هم رخ میدهد. مقتول اینبار پیرمردی دائمالخمر است. با کسب اطلاعات بیشتر، سربازرس متوجه میشود در شهر کوچک، دو جبهه اصلی وجود دارد که بهخاطر اختلافات طبقاتی با هم درگیر هستند و نگاهشان به یکدیگر، با یکسوءظن ریشهدار همراه است.
رمان پیشرو ۹ فصل دارد که بهترتیب عبارتاند از: «قطار کوچک محلی در زیر باران»، «فروشنده پوست خرگوش»، «آموزگاری که نمیخوابید»، «زن ایتالیایی با خونمردگیهای زیر پوست»، «بازی بریج»، «آیین عشاء ربانی ساعت دهونیم»، «گنجینه لوئیز»، «معلول گرو_نوایه» و «کمیاب و قیمتی».
در قسمتی از اینکتاب میخوانیم:
بازرس پلیس با نشاطی تهاجمی، انگار دارد انتقامی شخصی میگیرد، ادامه داد:
«معنی اینو درک میکنید؟ دکتر ورنو ادعا کرده که جسدی روی پیادهرو افتاده بوده، جسدی که تقریبا سرد شده بوده، و حالا آمده تا از کافه پست به پلیس تلفن بزنه. اگه قضیه اینجوری بوده باشه، باید دوبار از کوچه صدای پا شنیده میشدو شالو که نخوابیده بوده، حتما اینصداها رو شنیده.»
بازرس پلیس هنوز جرئت نمیکرد ابراز پیروزی کند، ولی احساس میشد که هرلحظه بر هیجانش افزوده میشود.
«شالو سوءسابقهای نداره. اون یکآموزگار سرشناسه. هیچدلیلی نداره که بخواد قصهای سر هم کنه.»
مگره یکبار دیگر حاضر نشد به دعوتی که دوستش با نگاه از او میکرد پاسخ مثبت بدهد و حرفی بزند. آنوقت سکوتی طولانی برقرار شد. شاید بهمنظور رعایت جلسه، قاضی چندکلمهای با مداد روی پرونده گشاده در مقابلش یادداشت کرد و وقتی سرش را بلند کرد مشخص بود که چهرهاش منقبض شده است و با صدایی گرفته پرسید:
«آقای شالو شما متاهل هستید؟»
«بله، آقا.»
خصومت بین دو مرد محسوس بود. شالو هم چهرهاش گرفته بود و به نحوی تهاجمی پاسخ میداد. انگار قاضی را، اگر قصد نادیدهگرفتن شهادتش را داشته باشد، به چالش میطلبد.
«فرزند هم دارید؟»
«نه.»
اینکتاب با ۱۸۲ صفحه، شمارگان ۳۰۰ نسخه و قیمت ۱۵۰ هزار تومان عرضه شده است.
کد خبر 6097026 صادق وفایی